خری آمد به سوی مادرخویش بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش
برو امشب برایم خواستگاری اگر تو بچه ات رادوست داری
خر مادر بگفتا ای پسر جان تو را من دوست دارم بهتر از جان
زبین این همه خرهای خوشگل یکی راکن نشان چون نیست مشکل
خرک از شادمانی جفتکی زد کمی عرعر نمود و پشتکی زد
بگفت مادر به قربان نگاهت به قربان دو چشمان سیاهت
خر همسایه را عاشق شدم من به زیبایی نباشد مثل او زن
بگفت مادر برو پالان به تن کن برو اکنون بزرگان را خبر کن
به اداب و رسومات زمانه شدن داخل به رسم عاقلانه
دو تا پالان خریدن پایه عقدش یک افسار طلا با پول نقدش
خریداری نمودن یک طویله همان طوری که رسم است در قبیله
خر عاقد کتاب خود گشایید وصال عقد ایشان را نمایید
دوشیزه خر خانم ایا رضایی به عقد این خر خوشتیپ در ایی
یکی از حاضرین گفتا به خنده عروس خانم به گل چیدن برفته
برای بار سوم خر پرسید که خر خانم سرش یکباره جنبید
خران عرعر کنان شادی نمودند به یونجه کام خود شیرین نمودند
به امید خوشی و شادمانی برای این دو خر در زندگانی
:: موضوعات مرتبط:
شعر طنز ,
,
:: برچسبها:
طنز ,
شعر طنز ,
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7